شیخ مفید قدس سره در کتاب «إختصاص» از جابر بن یزید جعفى
نقل کرده است که گفت:
امام باقر علیه السلام براى من هفتاد هزار حدیث ، و
بنابر نسخه دیگرى نود هزار حدیث
فرمود که یکى از آنها را به کسى نگفتم .
می گوید : به امام باقر علیه السلام عرض کردم :
فداى شما گردم بار سنگینى از علوم و
اسرار خود بر دوش من نهاده اید که
آنها را براى کسى هم نمى توانم بازگو کنم ، و گاهى
در سینه ام طوفانى بپا
مى کند که حالتى شبیه به جنون به من دست مى دهد .
فرمود : یا جابر؛ فإذا کان ذلک فاخرج إلى الجبّان فاحفر حفیرة ودلّ رأسک فیها، ثمّ قل:
حدّثنی محمّد بن علیّ بکذا وکذا.
اى جابر ! وقتى چنین حالتى برایت پیش آمد سر به صحرا بگذار و در آنجاگودالى حفر کن،
و سر خود را در میان آن داخل کن و سپس بگو : محمّد بن على
علیهما السلام به من چنین
فرمود .(1)
مؤلّف رحمه الله گوید : جابر جعفى با این مقام والایى که دارد در حدیثى امام باقر علیه
السلام به او فرمود :
فإذا ورد علیک یا جابر شیء من أمرنا فلان له قلبک
فأحمد اللَّه، وإن أنکرته فردّه إلینا أهل
البیت، ولاتقل: کیف جاء هذا؟ و
کیف کان؟ أو کیف هو؟ فإنّ هذا واللَّه هو الشرک باللَّه
العظیم. ولیس ذلک
إلّا لعظم أسرارهم علیهم السلام.
هرگاه از امر ما (که مربوط به شئونات امام علیه
السلام و مقام والاى او است) چیزى
شنیدى و قلب تو آن را پذیرفت خداوند را
سپاس و ستایش کن ، و اگر قلب تو آن را انکار
کرد آن را به خود ما اهل بیت
واگذار (بگو خود آنها می دانند) و مگو چطور این حدیث صادر
شده ؟ چطور بوده
؟ و چگونه است ؟ زیرا این ردّ کلام ما می باشد و بخدا قسم شرک
ورزیدن به
خداوند بزرگ است .(2)
1) الإختصاص: 61، بحار الأنوار : 340/46 ح30.
2) بحار الأنوار : 208/2 ح 102.
با هم همت می کنیم تا محقق شود . . .
" آنکه میتواند ، انجام میدهد،آنکه نمیتواند انتقاد میکند "
جرج برنارد شاو
Normal
0
false
false
false
EN-US
X-NONE
AR-SA
/* Style Definitions */
table.MsoNormalTable
{mso-style-name:"Table Normal";
mso-style-parent:"";
line-height:115%;
font-size:11.0pt;
font-family:"Calibri","sans-serif";}
چو ابلیس بشد خسته از کار
خویش بکرد عزم که چندی
رَود راه خویش
بزد جار که قصد فروش کرده
ابزار به تخفیف و
ارزان دهد نابکار
گذاشت خشم و آز و حسادت
همی شهوت
و نفرت و خودپرستی کمی
ببودش یکی کهنه تر در میان که قیمت گزاف و
بکردش نهان
بپرسیدش او را یکی از شرور چرا
کهنه تر را دهی با غرور
چُنین پاسخش داد شیطان
لعین که آن
را بُود ارزشی بیش از این
به وقتی که ناید به کار ابزار
من این
شود سرآمد بر احوال من
حقه و وسوسه چون شود بی اثر نشینم
تا رسد لحظه آه و درد
کنم رِخنه در قلب و در هر
دلی رسانم به پایان کار هر بنده ای
چو گردد مسلط ناامیدی بر
او سراسر شود سرد و اندوه بر او
زنومیدی انسان برم بهره ها کز او می کند
جدا بنده ها
وز آنگه کنم من سواری بر او کشم
باز به هر سویی افسار او
Normal
0
false
false
false
EN-US
X-NONE
AR-SA
/* Style Definitions */
table.MsoNormalTable
{mso-style-name:"Table Normal";
mso-style-parent:"";
line-height:115%;
font-size:11.0pt;
font-family:"Calibri","sans-serif";}
مهاجر 91/5/5
لیست کل یادداشت های این وبلاگ