سه شنبه 92 مهر 30 , ساعت 9:45 صبح
تو را می بینم..... می بینم که نوازشم می کنی .... گرم گرم.... می بینم که نگاه همیشه بدهکارم را می فهمی .... می دانی که شرمنده ی روی ماهت هستم و اصلا به رویم نمی آوری که چقدر کمم.... و در عوض زیاد زیاد می بخشی ام.... مرا به خودت پیوند می دهی تا بزرگ شوم.... دعاهایم را اجابت می کنی تا احساس خوبی داشته باشم . .. و مهربانی ات با من ناچیز بی انتهاست.... نازنینم..... می دانی که نمی توانم شکرت را آنگونه که شایسته ی توست به جا آورم .... اما از من می پذیری که دوستت دارم....
از تو بخاطر اینهمه زیبایی .... به خاطر اینهمه خوبی و مهربانی ات ممنونم....
عاشق تو هستم همه ی وجودم....
نوشته شده توسط شیما | نظرات دیگران [ نظر]
لیست کل یادداشت های این وبلاگ